جدول جو
جدول جو

معنی پس پلیک - جستجوی لغت در جدول جو

پس پلیک
کوچولو کوچک، بسیار کوتاه، بسیار سبک، پرنده ای کوچک از خانواده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ سِ)
پشت پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ: در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ چِ)
نام محلی کنار راه دوراهی حرمک به زابل میان پل محمدآباد و نهر آب. در 110750گزی دوراهی حرمک
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ سَ)
قهقرا. عقب.
- پس پسکی رفتن، پس پایگی رفتن. پس پا شدن. سپسایگی رفتن. (منتهی الارب در لغت نکص). نکص. نکوص. منکص
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ)
رجوع به بسپایه شود
لغت نامه دهخدا
سرخسی از نوع سرخسیان از گروه سرخسها جزو دسته نهانزادان آوندی. تقسیم برگ این گیاه فقط یکبار انجام میشود ولی عمیق است. در ایران در نواحی مازندران و گیلان و گرگان فراوانست
فرهنگ لغت هوشیار
زیر و رو، پشت و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
کم، اندک، کوچک، بسیار سبک
فرهنگ گویش مازندرانی
چیز بسیار ریز و کوچک، سبک و بسیار بالا رونده
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشنه ی پاقسمت عقب پا
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بام پوش گیاهی شبیه گاله
فرهنگ گویش مازندرانی
درکنار هم، غلت، پهلو به پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
دیر، دیرکاشت، زراعتی که دیرتر از موقع کاشت شود، مجازا
فرهنگ گویش مازندرانی
قمیش سرنا که آواری اصلی سرنا از آن است، بخشی از ساقه ی جو.، گونه ای گنجشک دم دراز و کوچک که از انگلهای درختان تغذیه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار کوچک و ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
پروانه
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار خیلی کم، ذرپه
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر، کز کرده، جمع شده، درخود فرو رفته
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار کوچک ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
اندک، کم، چکه، بسیار کم و اندک
فرهنگ گویش مازندرانی